این راز تقدیم شما!!

ساخت وبلاگ

دستم را بگیر و آن‌گونه دوستم داشته باش که انگار نفس تو ام. اگر در سینه‌ ات نباشم خواهی مُرد. این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 46 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 1:11

هیچ فکرش رو نمی کردم پسرم یه روز اینقدر طرفدار فوتبال شه؛ دیدم داره حاضر میشه، گفتم کجا، گفت الان دربی شروع میشه برم تخمه بخرم بیام. و حالا صدای مسابقه فوتبال میاد و تخمه شکستنِ پسرم؛ و لبخندی که روی لبم میشینه.

این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 33 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 1:11

به قلمِ آسمان جمعه بیست و چهارم آذر ۱۴۰۲. ساعت 12:52 عشقم را در سرم دفن کردمو مردم پرسيدندچرا سرم گل داده‌ است؟چرا چشم‌هايم مثلِ ستاره‌ها می‌درخشند؟و چرا لب‌هايم از صبح روشن‌ ترند؟می‌خواستم اين عشق را تکه‌تکه کنمولی نرم و سيال بود، دورِ دستم پيچيدو دست‌هايم در عشق به دام افتادندحالا مردم می‌پرسند که من زندانی کيستم؟! این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 37 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 1:11

تو اما باز هم پرده ها را باز نکن. بگذار نبودنِ من از اتاقت بیرون نرود. این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 14:25

به قلمِ آسمان یکشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۲. ساعت 22:10 باد بوی برگريزانِ عجيبی آورده استديگر هيچ مرغی بر شاخه‌سارِ صنوبر پيرنغمه‌ی مغمومی حتی نخواهد خواند،من که نمی‌دانم چرا!شما هيچ به دردِ برهنه‌ی دريا دقت کرده‌ايد؟نه، راه دريا دور وديگر کسی هم در پسِ پنجره‌های قديمی نيست،تنها در دورْدستِ جاده‌ای مه‌آلودصدای پَرپَرِ نابهنگام پرندگانی از خوابِ خار می‌آيد.برگريزانِ عجيبِ صنوبر و ماه،مسافری خسته از نشانیِ دريا،و باريکه‌ْراهی دورکه در پيچِ شبنمِ شبْ‌‌خورده از جاده جدا می‌شودمی‌رود تا پُشتِ قريه‌ی نور و پونه و نی...ما با همان مسافرِ خسته رفتيم و بازبا همان مسافرِ خسته به خانه برمی‌گرديم.می‌بينی!؟رسيديم ری‌را، رسيديم...!جوانه‌ی تُردی که آن سال هابر ساقه‌ی اين اقاقيا روييده بود،حالا سرشاخه‌ی بلندی‌ستکه به خواستگاری آسمان می‌رود،رفته استرفته تا وقتِ بختِ نور قد کشيده استاما چرا بادبوی غربتِ برگريزانیِ عجيب آورده است،من نمی‌دانم! این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 14:25

به قلمِ آسمان دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲. ساعت 21:13 تمام عمر خواهم خورد چوب اشتباهم راکجای زندگی پنهان کنم روی سیاهم را؟علی‌رغم هجوم بادهای سرد ویرانگربنا کردم کنار شانه‌هایت تکیه‌گاهم رامرا بیدار کن ای جاده، از این خواب خرگوشی!که از بیراهه‌ها پیدا کنم یک روز، راهم راگناهان مرا بر گردن قسمت، نیندازید!که با جان می‌دهم عمریست تاوان گناهم رابه یادت در هوای بسترم، گنجشک می‌کارمبه سویت می‌پرانم سارهای بی‌پناهم رادلم را هیزم شب‌های آتش‌بازی‌ات کردیالهی دامنت هرگز نبیند دود آهم راتمام مهره‌هایم را در این شطرنج، سوزاندیولی هرگز به این قیمت نخواهم باخت شاهم را این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 14:25

به قلمِ آسمان یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲. ساعت 11:53 قصد مرا کردی ولی مقصود یادت رفت او را که قلبش زاد‌گاهت بود یادت رفتیک عمر معبد ساختی از شانه‌های مناما نمی‌دانم چرا معبود یادت رفتدر شهر پر آوازه‌ ام - در مردمک‌ هایم -کم بودی و جبران این کمبود یادت رفتذهنت شبستا‌نی پر از زن‌های خوشبخت استحق داشتی تنهایی‌ ام را زود یادت رفتخاموش می‌کردی دلم را بعد می‌رفتیاین گرد‌سوز کهنه‌ی پر دود یادت رفتپیشانی‌ ام دلتنگ لب های تو بود اماهنگام رفتن بوسه‌ی بدرود یادت رفت این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 2 آذر 1402 ساعت: 15:36

تا الان خوابم نبرده اما خوبم. تهی از درد نیستم اما خوبم آرومم. توی تاریکی اتاقم دراز کشیدم و موسیقی بی کلام گوش میدم و به نظم دادنِ کارام فکر می کنم. خیلی سرده، حتی نسیم خنک رو گونه م حس می کنم. به این سکوت تکیه می کنم تا آروم بمونم.

این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 2 آذر 1402 ساعت: 15:36

به قلمِ آسمان سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲. ساعت 16:58 در سینه ی تغزّلی مناینک هزار چشمه غزلهر چشمه با هزار زمزمه ی راکد،زندانی استبا من بگو،چگونه،شط غنای مضطربم راسالم عبور دهمتا توبا ازدحامِ این همه شنزار وشوره زار،ای دریا!:: مجموعه اشعار حسین منزوی. ص ۶۷۷. نشر نگاه این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 2 آذر 1402 ساعت: 15:36